زن دوباره دست گرفت زیر شیر آب. - صد بار گفتم قبل اینکه آب گرم بشه درنیار لباسهات رو. حرف تو گوشت نم...
زن به آرامی قطرات اشک را از گونه اش پاک کرد،صدایش لرزید:طاقت دوری ات را ندارم،کی برمی گردی؟مرد که سع...
"نشد یه غذای درس و درمون بده، کوفت کنیم." "خوب حالا یه غذاس دیگه." "تو این گرونی، برنجُ زغال کر...
کتونی برای فروش حلال ،حلال ،تازه از مسجد زدم ....
تقدیر نگاه پسرک به ماه بود، وقتی مادر به او دارو می داد. _مامان به نظرت، گل عمر من، چند برگ داره...
مادر در آشپزخانه تبوله میپزد. برادرهای دوقلویم توپ بازی میکنند. مادربزرگ موهای تمیزم را شانه میز...
عمه بردارزادهاش را صدا زد وگفت: "انقدر به سمت ویرانه ها نرو، خطرناکه" دختر. دخترک بی توجه به س...
خانهاش دور بود. کرایهی راه نداشتم. پیاده راه افتادم. وقتی رسیدم؛ دیر بود....
سری که برای حسین درد میکند. دستمال لازم نیست باید بریده شود . داعش ...