از مهرش گذشت، از مهریهاش نه....
عطر عطر یاس پیچید. لبخند زد: «مادر اینجا بود...» *********** ترکش ترکش رگ گردنش را برید. لبخ...
با درود.سه داستانک ارسال نمودم نام داستانک"سرباز" می گوید: «دستها بالا!» می ایستم و به لوله ی ...
دخترک در حالیکه میلنگیدسیم کابل را به عروسکش نشان داد وگفت:" کاری نکن اون یکی پاتو ناقص کنم."...
پیر هزیان گو ـ این هم خیابان هارلی مقابل آسایشگاه می شود ۵۵ دلار ـ چرا من را در مبدا پیاده کردید....
اشاره کردم به یاری رساندن پدرم در کوهستان یخ وسردبه پاهای بی حس ویخ بسته ای که فقط پدرم درک کرد که. ...
دخترک توی آشپزخانه، روی صندلی نشسته بود. خیره بود به لیوان شیر که آن سر میز بود. بدون اینکه بلند شو...
روبنده زده. چشمهاش پر آب و قرمز شده. دل به دریا میزنم: _چی شده؟ _کشمکش دارم. سر از زبانش درنمی...
دبل اسپرسو لطفا؛ من ماندم و خیالش... ...