پرستار سوزن را از دستان لاغر و کبود دختر بیرون کشید و رویش چسب زد. دختر چشم از بچهی خندان داخل تلوی...
چوب دو سر طلا مهندس در ماشین را محکم به هم زد و رو به ماشین گفت: آره، شصتت درست خبردار شده، وام جو...
پانزده سال بود روی کیک جشن تولد دخترش عدد هفت میگذاشت....
گوش هیچکس بدهکار صدای مادربزرگ نیست که مثل یک موسیقی آرام از پس همهمهی دخترهایش پخش میشود. میگو...
بس است دیگر بواام بواام زدن های مکرر، دست به زانو شو....
بعد از رفتنش، مثل آویز سمجی به خاطرات او سنجاق شده و خیال کندهشدن ندارد. پنج ماهی را که باهم زندگی ...
مجری میگوید: جناب پروفسور چرا جراحی؟ نوک تیز چاقو را در گوشت نرم شست پایم میخلانم و آن را چاک م...
در خانه باز میشود. کوبههای قلبم گوشم را کر کرده و سینهام میسوزد. سمت نگاهم زودتر از هرچیز به سو...
معلم مستأصل وارد مغازه شد. ـ جناب یه چاه باز کن بدین، از اون کار راه اندازاش. بقال چپ چپ نگاه کرد:...