خواندنش هم حوصله سربر است؛ سقفِ سفید، سقفِ سفید، سقفِ ......
پرستار سوزن را از دستان لاغر و کبود دختر بیرون کشید و رویش چسب زد. دختر چشم از بچهی خندان داخل تلوی...
اولین کسی که بعد از صدای جیغ خودش را رساند زنم بود. به سر خودش زد، به صورت من چنگ انداخت و فحش داد، ...
زنگ اول دوم، سوم...کسی برنداشت. برای بار هفتم رفت ته صف. روز اول عید، خانه پر از مهمان بود؛ کسی ص...
بعد از رفتنش، مثل آویز سمجی به خاطرات او سنجاق شده و خیال کندهشدن ندارد. پنج ماهی را که باهم زندگی ...
پسرک روزهای زیادی تمرین کرده بود . از در مدرسه تا دم خانه ، توی شن های لب دریا ، دور تا دور زمین خاک...
- ۲۱ماهه حقوق نگرفتم. صاحبخانه اخم کرد و روبرگرداند. سردی دستبند روی مچهایش نشست. در آستانهی در ر...
- مامان! یه نقشهی قدیمی از جهان لای کتابای بابابزرگ پیدا کردم. یه چیز عجیبی داشت. روی کشور ما به جا...
در آشتی پدربزرگم برادری بزرگتر از خودش داشت که زود عصبانی می شد . هر وقت دعوایشان می شد برادر پدربز...