دختری که ...
✍️ ارسال داستان جدیدبه عنوان یک طعمه او را دوست داشتم. اولش همسنوسال او شدم. بعد GTA یادش دادم تا از پدر و مادر اخلاقمدارش دور و دورتر کنم. بعد هم رانندگی در جادههای پرپیچ وخم را تا مستقل شود.
تجمعات زن، زندگی، آزادی بود که پیش من آمد. وقت هیجانات بلوغ.
تجمعات زن، زندگی، آزادی بود که پیش من آمد. وقت هیجانات بلوغ.
نویسنده: اکرم جعفرآبادی
شهر: تهران
تاریخ انتشار: ۱۴۰۳/۱۲/۳۰
بازدید: ۱۷۴
امتیاز داور: ۰
امتیاز کاربران: ۰ (جمع کل) | میانگین: ۰ از ۱۰ (۰ رأی)
نظرات کاربران
هنوز نظری ثبت نشده است.