مصنوعی


مصنوعی
نویسنده : ایمان نصیری
امتیاز اعضاء : 68
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

مادر با لبخند داشت موهای گندمی اش را خرگوشی گره می زد.
دخترک سرش را از میان دستان مادرش بیرون کشیدوگفت: مامان بسه دیگه خسته شدم،اینا که مصنوعین.

نقد داستان : طبیعتا این یک داستان است چرا که هر آن چه از یک داستان انتظار می رود را داراست. اما سعی کنید کمی از این شکل کلیشه ای که ضربه ای را در پایان داستان قرار می دهد دوری کنید. این که ابتدا چیزی بگوئید و در انتها با یک جمله کلیدی بخواهید به متن معنا بدهید در عموم داستان های کوچک و به خصوص داستان های شما دارد تکراری می شود. نویسنده خوب از تکرار باید فرار کند. در این داستان ابتدا از مو به گونه ای گفته می شود که شکل آرایش و زیبایی پیدا می کند به خصوص که رنگ گندم رنگی طلائی و زیباست اما در انتها متوجه می شویم این موها مصنوعی است و این زیبایی هم کاذب بوده . این که موهای دختر مصنوعی هستند آن هم در سنی که انتظار نمی رود یعنی دختر به بیماری خاصی نظیر سرطان گرفتار آمده. داستان یک متن احساسی برای افراد سرطانی در سنین پایین است. کلمه "دخترک" هم حکایت از همین سن پایین دارد. همان طور که گفته شد داستان هیچ ایرادی به ظاهر ندارد غیر از آن که شکل و قالب کلیشه ای در پرداخت به خود گرفته است. در انتخاب موضوع خوب عمل می کنید اما باید در شکل پرداخت هم کمی به فکر نوآوری باشید.

نظرات

ارسال
تازه ها
محمد حسین مرادپور

بار دار

اکرم جعفرآبادی

دختری که ...

حسین مجرد

بوی عید

حسین مجرد

لبه

حسین مجرد

یادگاری

بیشتر
پر بازدیدترین ها
رهاسادات عابدینی

اشک های صورتی

ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

علیرضا امینی

راست گفتم

زینب گلستانی

داستان کوچک

بیشتر
دات نت نیوک فارسی