دخترک پاییز
✍️ ارسال داستان جدیددختر پاییز هر روز از کنار نیمکت قهوه ای پارک می گذرد . از او پرسیدند : کاسه چه خونی را در آغوش گرفته ای ؟ گفت : این ها سرخی رویای نیمه شب شکسته من است . غصه ها و آرزو هایم را گریه کردم . برگ ها لب و لوچه هایشان آویزان شده .سکوت به رنگ غم در چهره دخترک معصوم پاییز موج می زند . باد پسر ولگردی است که هر عصر از دور به تماشای تنهایی سومین دختر فصل می آید . باد گیسوان دخترک را در هوا مثل موجی پریشان می کند .گویی پسر با دستانش گیسوهای دخترک را نوازش می کند اما این کار او دختر را به گریه می اندازد این عشق در دل طوفان است . همسفر خوبی است پسرک را می گویم .اشک های دخترک سرازیر می شود اما در آغوش باد پسر اشکهای دخترک را مثل شرابی می نوشد و از شدتش مست می شود .
نویسنده: رقیه کریمی
شهر: زنجان
تاریخ انتشار: ۱۴۰۴/۰۹/۲۲
بازدید: ۲
امتیاز داور: ۰
امتیاز کاربران: ۰ (جمع کل) | میانگین: ۰ از ۱۰ (۰ رأی)
نظرات کاربران
هنوز نظری ثبت نشده است.