شب یلدا


شب یلدا
نویسنده : مریم صفدری
امتیاز اعضاء : 0
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

پرستار سوزن را از دستان لاغر و کبود دختر بیرون کشید و رویش چسب زد. دختر چشم از بچه‌ی خندان داخل تلویزیون برداشت و رو به مامان گفت:
- سال دیگه برام لباس هندونه‌ای می‌خری؟
مادر دستی به سر بی‌موی دختر کشید و آهسته گفت:
-حتما

نظرات

ارسال
تازه ها
نرگس جودکی

کولی

نرگس جودکی

قاتل عاشق

نرگس جودکی

ایثار

نرگس جودکی

ناموس

نرگس جودکی

بخش کرونا

نرگس جودکی

خردل

بیشتر
پر بازدیدترین ها
رهاسادات عابدینی

اشک های صورتی

ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

علیرضا امینی

راست گفتم

زینب گلستانی

داستان کوچک

بیشتر
دات نت نیوک فارسی