عطرینه


عطرینه
نویسنده : زهره باغستانی
امتیاز اعضاء : 0
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

عطرینه

از پنجره ماشین دید مردم قالی های شسته را از دیوار و پشت بام آویزان کردند.
جلوتر از پدر به خانه دوید. دست های خاکیش را بو کرد
از کشو میز مادر، تافت را برداشت.
اسپری کرد.
روی گلدان.. دسته کتری، در یخچال
پدر شیشه گلاب و قران را گذاشت کنار عکس.
شیر آب را باز کرد. وضو گرفت. چیزی تا افطار نمانده بود.

دخترک اسپری به دست بالش را بغل گرفته بود
_این بوی چیه سوگل...چه کار کردی؟
_ب.. بابا... تو رو خدا... نگید طلعت بیاد خونه تکونی... ج.. جا دستای مامان پاک میشه

نظرات

ارسال
تازه ها
نرگس جودکی

کولی

نرگس جودکی

قاتل عاشق

نرگس جودکی

ایثار

نرگس جودکی

ناموس

نرگس جودکی

بخش کرونا

نرگس جودکی

خردل

بیشتر
پر بازدیدترین ها
رهاسادات عابدینی

اشک های صورتی

ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

علیرضا امینی

راست گفتم

زینب گلستانی

داستان کوچک

بیشتر
دات نت نیوک فارسی