عباس‌وار


عباس‌وار
نویسنده : اکرم جعفرآبادی
امتیاز اعضاء : 0
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

زن، تنها پسرش را از زیر قرآن رد کرد و کاسه آب را پشت سر او ریخت:
«خدا به همراهِت! اما تو همون عملیات قبلی هم وظیفه‌ات را انجام داده بودی مادر!»
پسر به پشت‌سر برگشت و دستش را به نشان خداحافظی بالا برد:
«والله ان قطعموا یمینی، اِنّی اُحامی اَبداً عن دینی»*
باد می‌وزید و آن یکی آستین پسر، در هوا می‌رقصید.

* به خدا سوگند! اگر دست راستم را قطع کنید، همانا جهادکنان از دینم حمایت می‌کنم.

نظرات

ارسال
تازه ها
نرگس جودکی

کولی

نرگس جودکی

قاتل عاشق

نرگس جودکی

ایثار

نرگس جودکی

ناموس

نرگس جودکی

بخش کرونا

نرگس جودکی

خردل

بیشتر
پر بازدیدترین ها
رهاسادات عابدینی

اشک های صورتی

ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

علیرضا امینی

راست گفتم

زینب گلستانی

داستان کوچک

بیشتر
دات نت نیوک فارسی