کاسه سنگی


کاسه سنگی
نویسنده : مهدیه باقری
امتیاز اعضاء : 10
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

به روستای کاسه سنگی خوش امدید...جمعیت ۲۰۰ خانوار
با استین لباسش در کانکس را بازکرد...
بچه ها ایستاده بودند..میز وصندلی هاان قدر داغ بودند که اقا معلم تصمیم گرفت ، درسش را ایستاده شروع کند...
روی تخته سیاه نوشت.... درس امروز ما:صندلی داغ

نقد داستان : خوب مقدمات را خوب فراهم کرده اید اما نتیجه نهایی که در نام درس است خیلی چشمگیر نیست. یاد داستنی از صمد بهرنگی افتادم که با کلاس درس و شاگردی به نام "نیازعلی ندارد" شروع می شد. این شاگرد در نهایت از فقر و سرما و بیماری فوت می کند و داستان با رفتن روی شیشه پنجره کلاس و روزنامه ای که روی سوراخ آ« زدهاند و روی آ« نوشته "بهداشت برای همه" تمام می شود. رابطه بیت عبارت روی روزنامه و داستان خیلی معنادار است. صندلی داغ هم می خواهد برگزاری کلاس در یک کانکس را برساند که واقعا از شدت گرما شاید ممکن نیست اما باز هم می توان عنصر بهتر یا عبارت بهتری پیدا کرد. مثلا: "بنویسید: آ مثل آفتاب".
جملات اول را هم نمی فهمم چه کاربردی در داستان دارند. داستان از دم در کلاس شروع می شود پس گفتن از نام روستا و جمعیت آن خیلی به نظر خارج می زند. اتفاقا با همین "با آستین..." داستان شروع شود خیلی بهتر است.
در کل ولی داستان خیلی خوبی است.

نظرات

ارسال
تازه ها
مهدیه باقری

افسوس

علی پاینده جهرمی

خرید در جنگ

نرگس جودکی

کولی

نرگس جودکی

قاتل عاشق

نرگس جودکی

ایثار

بیشتر
پر بازدیدترین ها
رهاسادات عابدینی

اشک های صورتی

ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

علیرضا امینی

راست گفتم

زینب گلستانی

داستان کوچک

بیشتر
دات نت نیوک فارسی