مصمم


مصمم
نویسنده : مجید پیرحیاتی
امتیاز اعضاء : 11
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

بابام خیلی مریضه. مامانم هم با زحمت با چرخ خیاطیش میتونه خرج مدرسه حمید و زهره رو در بیاره. همسن بابامه ولی حلقه رو دستش میکنم.

نقد داستان : زمینه داستان شما یعنی خانواده ای که فقیر هستند و این راوی ناگزیر کسی را به همسری انتخاب می کند که پولدار است و می تواند به خرج خانه آن ها کمک نماید. این که گفته اید "حلقه رو دستش می کنم" یعنی راوی مرد است و آن طرف مقابل زن. معمولا چنین حوادثی در داستان ها برعکس هستند یعنی دختران جوان به خاطر مشکلات مالی به ازدواج مردان پیر در می آیند. این که در داستان شما برعکس شده نوعی نوآوری به حساب می آید و خوب است. تنها نکته قابل اعتنای داستان شما همین است چرا که موضوع آن تکراری است و داستان های بسیار زیادی در این مورد نوشته شده اند. البته زبان ساده این متن تابع اصول کوچک نویسی است و داتسان هم در عین حال کامل به نظر می رسد. تنها ایراد همین تکراری بودن سوژه و متن و محتوای نوشته است. همین تکراری بودن حتی باعث شده فکر کنیم که فردی که راوی با او ازدواج کرده باید پولدار باشد چون هیچ نشانه ای دال بر پولداری او در متن نداریم. نمی شود به یقین رسید که فرد مقابل آدم پولداری بوده است. تنها تجربه خوانش ما از داستان های قبلی است که چنین ایده ای را به ما می دهد.

نظرات

ارسال
تازه ها
مهدیه باقری

افسوس

علی پاینده جهرمی

خرید در جنگ

نرگس جودکی

کولی

نرگس جودکی

قاتل عاشق

نرگس جودکی

ایثار

بیشتر
پر بازدیدترین ها
رهاسادات عابدینی

اشک های صورتی

ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

علیرضا امینی

راست گفتم

زینب گلستانی

داستان کوچک

بیشتر
دات نت نیوک فارسی