مادر نوبتی


مادر نوبتی
نویسنده : سمیه شرفی
امتیاز اعضاء : 1
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

قدش آنقدر بلند بود که وقتی قدم بر می داشت باید می دویدم تا انگشتم از دستش رها نشود.الان که نوبت به من رسیده و روی زانوانم دراز کشیده ، برمادرانگی اش گریستم.

نقد داستان : داستان گره ندارد. بیان احساس شده. گرچه کمی هم ابهام دارد. نیمه اول نوشته که معنا و تصویر مشخصی دارد. کودکی که از پی مادر می دود. اما نیمه دوم کمی به ابهام رسیده. وقتی می گویید "روی زانوانم دراز کشیده" منظور بچه خودتان است؟ جمله "الان که نوبت من رسیده" حکایت از آن دارد که جواب بله است و اگر بله، بر "مادرانگی گریستن" یعنی چه؟ چه اندوه و غمی در مادر بودن وجود دارد؟ شما که تصاویر مثبت و زیبایی نشان داده اید. چرا باید گریست؟ نشانه اندوهباری در متن نیست که دلالت بر ناراحتی و اندوه از مادر بودن داشته باشد و ما فکر کنیم هر که مادر شد حال نوبت اوست تا درد بکشد.
در مجموع داستان گره ندارد که جای خود و فقط بیان احساس و یک برداشت است. جدای از آن در بیان همین احساس نیز کاستی هایی در تصویرسازی و ارائه نشانه های درست وجود دارد.

نظرات

ارسال
تازه ها
مهدیه باقری

افسوس

علی پاینده جهرمی

خرید در جنگ

نرگس جودکی

کولی

نرگس جودکی

قاتل عاشق

نرگس جودکی

ایثار

بیشتر
پر بازدیدترین ها
رهاسادات عابدینی

اشک های صورتی

ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

علیرضا امینی

راست گفتم

زینب گلستانی

داستان کوچک

بیشتر
دات نت نیوک فارسی