رنگ


رنگ
نویسنده : الهه ایزدی
امتیاز اعضاء : 6
امتیاز منتقدین : 10
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

مانتویش پُر از پرنده‌‌ بود. روی نیمکت پارک نشست. بلند که شد، پرنده‌ها در قفس‌ بودند.

نقد داستان : تصویری ساده و زیبا و دارای منطق. نیمکت ها در پارک از تکه چوب های کوچک درست شده اند و گاه حتی از میله های آهنی نازک. وقتی رد این ها بر روی لباس بیافتد به خصوص رد نرده های آهنی مانند تصویر میله های زندان می شود. حال هر چه بر روی پیراهن بوده به نظر در قفس می آیند.
شخصیت داستان شما مانتویی داشته با نقش پرندگان و روی نیمکت رنگ شده نشسته و رد چوب ها یا میله های رنگ شده نیمکت روی پرنده ها افتاده و حال آن ها را در پشت میله نشان می دهد.
کلمه رنگ در عنوان استفاده شده چون در خود متن جایی برای استفاده نداشته اید. اگر استفاده می کردید داستان لو می رفت.
خیلی ساده و خاص. ممنون.

نظرات

ارسال
تازه ها
نرگس جودکی

کولی

نرگس جودکی

قاتل عاشق

نرگس جودکی

ایثار

نرگس جودکی

ناموس

نرگس جودکی

بخش کرونا

نرگس جودکی

خردل

بیشتر
پر بازدیدترین ها
رهاسادات عابدینی

اشک های صورتی

ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

علیرضا امینی

راست گفتم

زینب گلستانی

داستان کوچک

بیشتر
دات نت نیوک فارسی