جنگ


جنگ
نویسنده : الهه ایزدی
امتیاز اعضاء : 13
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

مرد بعد از چند ماه به خانه آمد. زن فکر کرد او با دست راستش دسته‌گلی را پشت‌سر پنهان کرده است.

نقد داستان : یک داستان دفاع مقدسی. البته باز هم به مدد عنوان داستان است که اصل قضیه معلوم می شود. دست مرد قطع شده و اینک آستینش به پشت کمرش بسته شده تا آویزان نباشد و مزاحم تحرک او نباشد. صحنه ای زیبا و احساسی و گویا. فقط به جای "پشت سر" باید از "پشت کمر" استفاده یک ردید یا فقط همان "پشتش". پشت سر خیلی عجیب می شود.
غیراز این بقیه متن خیلی کوتاه و گویا و زیباست.

نظرات

ارسال
تازه ها
نرگس جودکی

کولی

نرگس جودکی

قاتل عاشق

نرگس جودکی

ایثار

نرگس جودکی

ناموس

نرگس جودکی

بخش کرونا

نرگس جودکی

خردل

بیشتر
پر بازدیدترین ها
رهاسادات عابدینی

اشک های صورتی

ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

علیرضا امینی

راست گفتم

زینب گلستانی

داستان کوچک

بیشتر
دات نت نیوک فارسی