مفقود‌الاثر


مفقود‌الاثر
نویسنده : فاطمه عرب‌اسدی
امتیاز اعضاء : 6
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

ده سال طول کشید با خودش کنار بیاید...
پلاک گردنش احمد رضایی بود. اما  کسی او را شناسایی نکرده  بود.
پرستارِحراف آسایشگاه مثل هر روز، وارد اتاقش شدو با لحنی آرام  حالش را پرسید. 
- سلااام..احمدآقا! سروِ بلند قامت آسایشگاه ما! قربون اون چشای آهوییت! شنیدم دیشب شام نخوردی! چرا دادا؟؟
بعد زیر بازوان احمد را گرفت و بدن بی دست و پایش را تا روی بالش سفید،  بالا کشید.
احمد صورتش را به سمت پرستار چرخاند طوری که بتواند با چشم چپ زل بزند به چشمان پرستار.
_ من احمد رضایی نیستم.
و این را دو بار تکرار کرد.
_ من محمد احمدی هستم. از تیپ محمد رسول‌الله  همدان..
و بعد از ده سال از لیست مفقودالاثرها خارج شد.

نظرات

ارسال
تازه ها
نرگس جودکی

کولی

نرگس جودکی

قاتل عاشق

نرگس جودکی

ایثار

نرگس جودکی

ناموس

نرگس جودکی

بخش کرونا

نرگس جودکی

خردل

بیشتر
پر بازدیدترین ها
رهاسادات عابدینی

اشک های صورتی

ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

علیرضا امینی

راست گفتم

زینب گلستانی

داستان کوچک

بیشتر
دات نت نیوک فارسی