...


...
نویسنده : فرهاد جلیلیان.
امتیاز اعضاء : 0
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

مرد ساطور به دست از چادری به چادر دیگر می رفت . دنبال فیلم برداری میگشت که می‌شناخت و قبلا با او کار کرده بود . چند نفری را معرفی کرده بودند اما مطمئن بود کارش را خراب میکنند. بعد از کلی اینطرف و آنطرف رفتن و صحبت با آدمهای مختلف ناگهان ایستاد. سپس به مرد همراهش که او هم ایستاده بود. گفت : اگر هر چه را که میگویم خوب انجام بدهی طوری تمامش میکنم که درد چندانی نداشته باشی . با اینکه بریدن گلو از جلو تاثیر گذار تر است. اما طبق در خواست تو اینبار از پشت گردن کار را انجام می دهم. میخواهم این را هم بدانی، مدت هاست آدم سوزی درست و درمانی از ما دیده نشده و من با این بهانه که تو چهره مهم و شناخته شده ای نیستی نگذاشتم آن مراسم را روی تو اجرا کنند.

نظرات

ارسال
تازه ها
نرگس جودکی

کولی

نرگس جودکی

قاتل عاشق

نرگس جودکی

ایثار

نرگس جودکی

ناموس

نرگس جودکی

بخش کرونا

نرگس جودکی

خردل

بیشتر
پر بازدیدترین ها
رهاسادات عابدینی

اشک های صورتی

ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

علیرضا امینی

راست گفتم

زینب گلستانی

داستان کوچک

بیشتر
دات نت نیوک فارسی