آشغالانس


آشغالانس
نویسنده : رحیم میرعظیم
امتیاز اعضاء : 0
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

- چندبار بگم آشغال تو کوچه نریز بچه.کارگرای شهرداری که گناه نکردن.
بچه خم شد تا پوست شکلات را از روی زمین بردارد.موتورسیکلت سواری پلاستیکی را داخل جوی رها کرد.چشمهایش جاروی بسته شده بر پشت موتور سوار نارنجی پوش را تا پیچ کوچه دنبال کرد.

نظرات

ارسال
تازه ها
مهدیه باقری

افسوس

علی پاینده جهرمی

خرید در جنگ

نرگس جودکی

کولی

نرگس جودکی

قاتل عاشق

نرگس جودکی

ایثار

بیشتر
پر بازدیدترین ها
رهاسادات عابدینی

اشک های صورتی

ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

علیرضا امینی

راست گفتم

زینب گلستانی

داستان کوچک

بیشتر
دات نت نیوک فارسی