آدم و هوا


آدم و هوا
نویسنده : فرزانه فولادی
امتیاز اعضاء : 57
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

آدم و هوا
آدم هوا را در آغوش گرفت اما از بوی بد هوا، حالش بد شد و به سرفه افتاد.
او آنقدر سرفه کرد که از اورژانس آمدند و او را به بیمارستان بردند.
بعد از آزمایشات زیاد، متوجه شدند که آدم سرطان ریه دارد و مرگش نزدیک است.
به او توصیه شد باقیمانده‌ی عمر خود را کنار هوایی خوب و تازه سپری کند.
به همین دلیل، آدم بعد از کلی گشتن و تحقیق، هوایی خوب و تازه پیدا کرد تا با خیال راحت بتواند او را در آغوش گیرد.
اما هوای تازه هم در کنار آدم طاقت نیاورد و بد و آلوده شد. و این مسئله دوباره حال آدم را ناخوش کرد.
این کار چندین بار تکرار شد و هربار که آدم هوایی را بغل کرد از بوی آلوده‌ی هوا حالش بد می‌شد.
پزشکان، بعد از تحقیقات زیاد، وقتی که آدم داشت می‌مرد، به این نتیجه رسیدند که آدم، باید خودش را عوض کند نه هوا را.

نظرات

ارسال
تازه ها
نرگس جودکی

کولی

نرگس جودکی

قاتل عاشق

نرگس جودکی

ایثار

نرگس جودکی

ناموس

نرگس جودکی

بخش کرونا

نرگس جودکی

خردل

بیشتر
پر بازدیدترین ها
رهاسادات عابدینی

اشک های صورتی

ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

علیرضا امینی

راست گفتم

زینب گلستانی

داستان کوچک

بیشتر
دات نت نیوک فارسی