خیلی زود


خیلی زود
نویسنده : مولود توکلی
امتیاز اعضاء : 0
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

موهایم را که بافت، جواب سوالم را داد. انگشتش روی نقطه‌ای از کتاب لغزید:
-بیشتر از هفتاد سال پیش.
پرسیدم:
-کی تموم میشه مادر جان؟
کتاب را بست و روی جلد پشت صفحه دست کشید. موشک‌ها توی جیب بچه‌ها آماده‌ی پرواز بودند.
- شاید فردا!

نظرات

ارسال
تازه ها
محمد قریشی

حسرت

محمد قریشی

هفتاد و سه

مولود توکلی

خواهش

مولود توکلی

جبران

مولود توکلی

شرم

مولود توکلی

هدیه

بیشتر
پر بازدیدترین ها
ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

ایمان نصیری

آستین های خالی

ایمان نصیری

مصنوعی

بیشتر
دات نت نیوک فارسی