شهر خون


شهر خون
نویسنده : جمیله فلاحی
امتیاز اعضاء : 0
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

«خون شهر»

«هم وطنان ارجمند، توجه فرمایید: خرمشهر، شهر خون آزاد شد.»
مادربزرگ دانه های تسبیح تربتش را لابلای انگشتانش چرخاند، آه بلندی کشید:
_ ای وای خونین شهر!
پسرک که سرش را روی پای مادربزرگ گذاشته بود، زیرلبی پرسید:
_ خونی شهل کجاست؟
_ وقتی صدام خرمشهر رو گرفت، شد خونین شهر.
_ چِها اسمش خلمشهل بود؟
دست لاغرش را روی سر کودک کشید، لبخند ریزی زد:
_ مادر جون، خرمشهر.خیلی سرسبز بود.
_ چها می گفتن، خونی شهل؟
_ چون مردم زیادی در این شهر شهید شدند.
_ حالا خلمشهله یا خونی شهل؟
_‌‌ ... .


نویسنده: جمیله فلاحی. میبد

نظرات

ارسال
تازه ها
نرگس جودکی

کولی

نرگس جودکی

قاتل عاشق

نرگس جودکی

ایثار

نرگس جودکی

ناموس

نرگس جودکی

بخش کرونا

نرگس جودکی

خردل

بیشتر
پر بازدیدترین ها
رهاسادات عابدینی

اشک های صورتی

ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

علیرضا امینی

راست گفتم

زینب گلستانی

داستان کوچک

بیشتر
دات نت نیوک فارسی