قرار عاشقی


قرار عاشقی
نویسنده : زهره باغستانی
امتیاز اعضاء : 30
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

☆قرار عاشقی☆
گفت:« من تند تر می رم، شما پشت سرم بیاین .»
تعجب کرده بودیم سابقه نداشت در رانندگی عجله کند
ماشینش از ما سبقت گرفت. مجید گفت: یعنی چه خبر شده؟
غروب نشده ، رسیدیم
جلوی مسجدی ایستاد. ماهم پشت سرش.
نماز را سریع خواندیم آمدیم بیرون. تند تند پوتین هامان را می بستیم که زود راه بیفتیم .
چند دقیقه گذشت با آرامش بیرون آمد و نشست لب سکو
یکی از بچه ها گفت:
_راه بیفتیم
گفت:
_ « کجا با این عجله ؟ می خواستیم به نماز جماعت برسیم که رسیدیم.»

نظرات

مهرداد عیوضی : عالی، لذت بردیم، دست نویسنده درد نکنه، قلمشون الهی همیشه مانا باشه.

ارسال
تازه ها
نرگس جودکی

کولی

نرگس جودکی

قاتل عاشق

نرگس جودکی

ایثار

نرگس جودکی

ناموس

نرگس جودکی

بخش کرونا

نرگس جودکی

خردل

بیشتر
پر بازدیدترین ها
رهاسادات عابدینی

اشک های صورتی

ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

علیرضا امینی

راست گفتم

زینب گلستانی

داستان کوچک

بیشتر
دات نت نیوک فارسی