چوپان بلاگر باز آفرینی شد.


چوپان بلاگر باز آفرینی شد.
نویسنده : مهرداد عیوضی
امتیاز اعضاء : 10
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

چوپان بلاگر

یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود، در روزگاران قدیم چوپان بلاگری در روستایی زندگی می کرد و هر روز گوسفندانش را برای چرا به صحرا می برد. مردم ده که مجذوب مهربانی و بلاگریی او شده بودند، تصمیم گرفتند که تمام گوسفندانشان را به او بسپارند وچند زمین به نام او کنند، تا همراه گوسفندان خودش، گوسفندان آنها را هم به چرا ببرد. واز درآمد بلاگری به آنها چیزی دهد. همه چیز خوب بود و چوپان بلاگرما هر روز کار مراقبت از گوسفندان را به خوبی انجام میداد و استوری های خفنی می گذاشت و مردم هم از او راضی بودند و کسی شکایتی از او نداشت تا اینکه اوضاع تغییر کرد.
یک روز چوپان شروع به فریاد زدن کرد که آی گرگ آی گرگ، کمک کنید. مردم همه به سرعت خود را به چوپان رساندند و دیدند گرگ یک گوسفند را برده است و چوپان ناراحت و گریان روی زمین نشسته است.
روستائیان چوپان را دلداری دادند و به او گفتند نگران نباشد و خدا را شکر کند، که باقی گوسفندان گله سالم هستند. این ماجرا به اینجا ختم نشد و دوباره تکرار شد، هر چند روز یک بار چوپان دوباره فریاد میزد:" آی مردم گرگ گرگ به دادم برسید ". هربار وقتی مردم روستا با عجله خود را به گله میرساندند کمی دیر شده بود و دوباره گرگ، گوسفندی را برده بود. این حمله های گرگ، برده شدن گوسفندان و از طرفی در رسیدن های مردم ادامه داشت. بالاخره مردم ده تصمیم گرفتند چند دروبین مدار بسته و قوی برای گله بخرند تا اگر گرگ آمد مردم بتوانند زود به کمک چوپان بیایند.
چوپان هم موافقت کرد و به آنها گفت که با آمدن دوربین ها ، مطمئنا دیگر گوسفندی برده نخواهد شد اما اینگونه نشد و وضعیت ادامه یافت به طوریکه بعد از خرید دروبین ها ، هنوز مدت زیادی نگذشته بود که دوباره، صدای فریاد "آی گرگ، آی گرگ" چوپان بلند شد.

روستائیان بینوا باز با عجله خود را به گله رساندند و مثل دفعات قبل متوجه شدند که گوسفندی برده شده است. در همان حین یکی از مردم، که از دیگران باهوش تر بود، به دیگران گفت:نگاه کنید، نگاه کنید. در دوربین ها نشون می دهد که چوپان این آنها را به کسی فروخته است .
مردم ده که شوکه شده بودند فهمیدند تمام این مدت، چوپان، دروغ می گفته است و فریادهای آی گرگ گرگ او همه فریب بوده. در همین لحظه یکی از آنها فریاد زد چوپان را بگیرید تا ادبش کنیم اما ناگهان چهره مهربان و مظلوم چوپان به کل تغییر کرد و تبدیل به چهره ای خشن شد و گوشی بدست شد و به مردم حمله کرد و آن گلیپ ها را به شبکه خارجی و اون زن مو فرفری فرستاد.

شبکه ها خارجی هم که تمام این مدت از دست چوپان تولید محتوا می کردند و به او عادت کرده بودند و کسی را جز او بلاگر نمی دانستند او را همراهی کردند.

عده ی زیادی از اهالی روستا از از استوری های چوپان بی آبرو و بسیاری از آنها از سازمان ملل نامه گرفتند. عده ای دیگر هم وقتی این وضعیت را دیدند، پا به فرار گذاشتند.
وقتی مردم برای عیادت هم می رفتند بهم میگفتند :"خود کرده را تدبیر نیست". آنها تصمیم گرفتند این درس عبرت و داستان "چوپان بلاگر " را برای کودکانشان تعریف کنند تا آنها بدانند که اگر خواستند گوسفندان، مال و اموال خود را به کسی بسپارند، قبل از هر کاری از بلاگر بودنش مطمئن شوند.

مهرداد عیوضی
کارشناس ارشد حقوق جزا وجرم شناسی
از ارومیه

نظرات

ارسال
تازه ها
نرگس جودکی

کولی

نرگس جودکی

قاتل عاشق

نرگس جودکی

ایثار

نرگس جودکی

ناموس

نرگس جودکی

بخش کرونا

نرگس جودکی

خردل

بیشتر
پر بازدیدترین ها
رهاسادات عابدینی

اشک های صورتی

ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

علیرضا امینی

راست گفتم

زینب گلستانی

داستان کوچک

بیشتر
دات نت نیوک فارسی