تولد ناگهانی یک رویا


تولد ناگهانی یک رویا
نویسنده : الهه سادات اکبرنیا
امتیاز اعضاء : 8
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

«فردا از اینجا می‌روم» این را خودم به خودم گفتم. از آن موقع سه سال می‌گذرد. بعدها کمی اصلاحش کردم. «باید از این جا بروم». کمی طول کشید تا دوباره تغییرش دادم. «کاش از اینجا بروم». با پرستار که دعوا کردم نظرم عوض شد. «رفتن از اینجا رویایی بیش نیست». یک ماه پیش مردی با پای خودش آمد اینجا. مثل خودم هفتاد و پنج ساله است. راستش تازگی‌ها حرفم را به کل عوض کردم. «رویا، شاید اینجا ماندن شبیه یک رویاست».

نظرات

ارسال
تازه ها
نرگس جودکی

کولی

نرگس جودکی

قاتل عاشق

نرگس جودکی

ایثار

نرگس جودکی

ناموس

نرگس جودکی

بخش کرونا

نرگس جودکی

خردل

بیشتر
پر بازدیدترین ها
رهاسادات عابدینی

اشک های صورتی

ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

علیرضا امینی

راست گفتم

زینب گلستانی

داستان کوچک

بیشتر
دات نت نیوک فارسی