_ منتظرم باشین.
این را بلند میگوید و دندان قروچه میرود. کلاغ قوزه کردهی پشت پنجره بال میزند و نقطهی سیاهی میشود در میان ابرهای خاکستری. سیگار نیمسوخته را مچاله میکند روی شیشهی مه گرفته . لیوان چای تازهجوش را تلخ هورت میکشد. رد رژ قرمزش را از لیوان لب پر، میگیرد "عجوزهای خرفت."
جلوی آینهی قدی موهایش را کش میپیچد. کلاه کاپشن سیاهش را میکشد روی سرش. ساک سیاه را برای سومین بار، زیر و رو میکند " آب میوه..... امبردس، همهچی به رایه."
ناخن بلندش میرود لای زیپ، باریکهی خون میخزد روی انگشتش "آخ! بیصاب شده."
روزنامهی بغل ساک را برای چندمین بار ورق میزند. چشم ریزش را میچرخاند روی تیتر درشت. لبهای باریکش میجنبد:
_ هشدار به زنان مسن!
کلاغ سیاه، شبها در کمین است؛ آبمیوهی مسموم تعارف میکند و طلاهایتان را به سرقت میبرد.