ورود ممنوع!


ورود ممنوع!
نویسنده : فائزه فداکار
امتیاز اعضاء : 0
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

تا دیروقت در تعزیه نقشش را بازی کرده بود. دیر خوابیده fود و حالا دیر آمده بود. به دم در کلاس رسید. نامه ی معاون را به معلم نشان داد:«همکار محترم، اجازه ی ورود داده شود. با تشکر »
معلم قبول کرد:« اگه این نامه نبود راهت نمیدادما، دیگه تکرار نشه »
سرش را پایین انداخت:« بازم ممنون که گذاشتین بیام تو، امام حسین هم نامه داشت. دعوت نامه ی کوفی ها رو میگم. ولی راش ندادن نامردا »
کلاس ساکت شده بود.

نظرات

ارسال
تازه ها
نرگس جودکی

کولی

نرگس جودکی

قاتل عاشق

نرگس جودکی

ایثار

نرگس جودکی

ناموس

نرگس جودکی

بخش کرونا

نرگس جودکی

خردل

بیشتر
پر بازدیدترین ها
رهاسادات عابدینی

اشک های صورتی

ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

علیرضا امینی

راست گفتم

زینب گلستانی

داستان کوچک

بیشتر
دات نت نیوک فارسی