بچه را بااحتیاط روی تختش می گذارم. خوشحالم. بالاخره او خوابید. به همسرم لبخند می زنم:« میشه برقا رو خاموش کنی بگیریم بخوابیم؟ » به پنجره نگاه می کند:« عزیزم خورشید رو که نمیشه خاموش کنم! » نگاهم به جای پنجره به لامپ های خاموش گیر می کند.
نظرات