معلمش بودم. همیشه ماسک می زد. صندلی آخر می نشست و یک کلاه نقاب دار هم روی مقنعه اش می گذاشت.
آن روز اما مقنعه اش روی شانه هایش افتاده بود. آنقدر روی برگه خم شده بود که مثل یک بوته ی مشکی فر به نظر می رسید!
روی شانه اش زدم:« موفرفری جذاب! بیا بالا یکم »
امیدوار بودم بفهمد جذاب است و زیبا...