_چیه لیلی، سر جِنگی؟!
_شنیدی عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد؟ همه ش زیر سر پوله مامان سوری.
جعبه ی نون خامه ای را میگذارم پیش دست چروکش، روی عسلی:
_گل پسرت پول زده به حسابم، بابت دو تا وامی که جاش دادم.
_اون که شپش تو جیبش ملق میزد. صبی اَ مَ پول میخواس
_قاطی کردم پولمو ندی، دیگه قرضت نمیدم. به تریج قباش برخورده.
خیال دارم با این پول و باقی پس اندازم یک ربع سکه ی دیگر بخرم. این نقشه را باید فردا اول وقت عملی کنم، وگرنه طلا بالا و جیبم ته میکشد " خواستنیه پر افاده!"
دندان های عاریه اش را جا میزند. نون خامه ای را در کسر ثانیه میچپاند توی لپش. استکان چای را میدهم به دستش:
_ حدس میزنم از این دوستای گاگولش قرض و قوله کرده.
_دوساشم یه لا قباتر اَ ای.
فکر و خیال میریزد توی سرم. حقوق بخور و نمیرش را که میگیرد، اکبر طبری هم، پلاس سفره اش میشود و رفاقتی دور هم لقمه ای میزنند "لوطی سفره دار! چرا سرش به سنگ نمیخوره."
مامان سوری پفی میکند. دو تار مو از سوراخ دماغش باد میخورد بیرون:
_اَی لولی بازی درنمیاری یه چی بگم؟
_بابو! قطره چکونی میحرفی؟
_دم غروبی آ تو اتاقت در اومد، شاید.....
شل میشوم. خودم را میکشانم پای تختم. تشک را میدهم بالا. قیژ بلندی میکشد، انگار ریشه ی جگرش را کشیده ام " بی صاب فنر دررفته!"
دو دستی میکوبم توی سرم؛ جا تر است و بچه نیست. یک دست نوشته با خط خرچنگیش جاگذاشته:
_یه بازنده رو از باختن نترسون!