لبخندش را آماده کرد. تند و تیز تقهای به در کلاس زد و وارد شد. مثل همیشه با لحن خاص خودش سلام کشداری تحویل بچهها داد. بچهها نصف و نیمه جواب سلامش را دادند: « وای خانوم خوش به حالتون چه انرژیای دارید سر صبحی » در سرش تصویر گریهی نوزادش که پیش مامانش گذاشتهبود، رانندگی و شاخ به شاخ شدن با آن ماشین سنگین سر پیچ، پیدا نکردن جای پارک، باعجله پیاده شدن و ماندن چادر لای در ماشین و صدای جیر پارهشدنش مثل فیلم دور تند پخش شد. گفت:« چون دوستون دارم دخترا »