بخشنده تر از پدر و مادرها


بخشنده تر از پدر و مادرها
نویسنده : فائزه فداکار
امتیاز اعضاء : 0
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

نگاهش را به زمین دوخت:« ای کاش همسایمون خونه نباشه »
« چراغاشون روشنه، خونن. »
« ای کاش بچه نداشته‌باشن. »
« دارن، از مرغ فروشی که اومدم داشتن جلوی درشون بازی می‌کردن. »
« ای کاش بوش نره اون طرف، دلشون نخواد یه وقت »
« میره، مگه میشه نره؟! »
پسرک به حرف‌های پدر و مادرش گوش می‌کرد. بلند شد:« مامان من سیخ کباب خودمو می‌برم براشون، تازه اینجوری باهاشون دوست هم میشم »

نظرات

ارسال
تازه ها
نرگس جودکی

کولی

نرگس جودکی

قاتل عاشق

نرگس جودکی

ایثار

نرگس جودکی

ناموس

نرگس جودکی

بخش کرونا

نرگس جودکی

خردل

بیشتر
پر بازدیدترین ها
رهاسادات عابدینی

اشک های صورتی

ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

علیرضا امینی

راست گفتم

زینب گلستانی

داستان کوچک

بیشتر
دات نت نیوک فارسی