غم


غم
نویسنده : مهلا حیدری
امتیاز اعضاء : 0
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

قلبش دیگر توان این همه درد را نداشت. قطره هایی خونین که از قلبش به چشمانش راه یافته بودند، نشان دهنده ناتوانی او از تحمل بیشتر رنج و شکست در برابر مقاومت کردن بودند. در تلاش بود تا بتواند کمی از شدت اشک ریختنش کم کند ولی آن قطرات بی رحمانه سقوط می کردند. حس آزادی داشت ولی مردم به این آزادی می گفتند ضعف و او هیچ گاه تمایلی به ضعیف بودن نداشت حتی اگر درحال مردن به وسیله غم و درد بود.

نظرات

ارسال
تازه ها
نرگس جودکی

کولی

نرگس جودکی

قاتل عاشق

نرگس جودکی

ایثار

نرگس جودکی

ناموس

نرگس جودکی

بخش کرونا

نرگس جودکی

خردل

بیشتر
پر بازدیدترین ها
رهاسادات عابدینی

اشک های صورتی

ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

علیرضا امینی

راست گفتم

زینب گلستانی

داستان کوچک

بیشتر
دات نت نیوک فارسی