مادر است


مادر است
نویسنده : فائزه معینی پور
امتیاز اعضاء : 10
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

زن دوباره دست گرفت زیر شیر آب.
- صد بار گفتم قبل اینکه آب گرم بشه درنیار لباسهات رو. حرف تو گوشت نمی‌ره که. دستهاش رو بین. شده عین یه تیکه یخ. بگذار این ملحفه رو بپیچم دورت مادر.
همانطور که دست پسرک را ماساژ می‌داد از روی شانه پشت سرش را نگاه کرد. صدا توی حجم سرد و سفید فضا طنین انداخت.
- خانوم. خانوم. پس چرا این آب گرم نمیشه؟ خب سرما می‌خوره بچه‌م.
خم شد. دودستی سر پسرک را گرفت. انگشتهایش بی‌نظم توی موهای لخت و سیاه می‌جنبید. صورتش را نزدیک برد.
- نترسی عزیزکم. مامان پیشته.
دستهایش را بازکرد و پسرک ملحفه پیچ را در آغوش گرفت.
- کاش گذاشته بودن توی خونه می‌شستمت. چقدر سرده تنت.
دستی شانه اش را آرام فشارداد.
- دخترم. عزیرم. آب گرم شده. اجازه بده کمکت کنم.
سر چرخاند سمت صدا. زنی با پیشبند و چکمه پلاستیکی پشت سرش ایستاده بود. عقب رفت و تن پسرک را بیشتر به سینه چسباند.
- نه. بچه‌م جز با خودم حموم نمی‌کرد. باید خودم بشورمش.

نظرات

ارسال
تازه ها
نرگس جودکی

کولی

نرگس جودکی

قاتل عاشق

نرگس جودکی

ایثار

نرگس جودکی

ناموس

نرگس جودکی

بخش کرونا

نرگس جودکی

خردل

بیشتر
پر بازدیدترین ها
رهاسادات عابدینی

اشک های صورتی

ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

علیرضا امینی

راست گفتم

زینب گلستانی

داستان کوچک

بیشتر
دات نت نیوک فارسی