تک‌پسر


تک‌پسر
نویسنده : صدیقه یوسفی باصری
امتیاز اعضاء : 10
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

جمجمه را برداشت. به آغوش چسبانْد. ردّ اشک را از روی پیشانی استخوانی‌اش گرفت. شانزده سال پیش گفته بود:
ـ نرو بَبَم! هیکلت خیلی درشته. شهید شدی، کسی نمی‌تونه کوله‌ت کنه بیاره عقب.
تک‌پسر شهربانو لبخند زده بود:
ـ نگران نباش ننه! طوری برمی‌گردم که یه بچه هم بتونه بیارتم.

نظرات

ارسال
تازه ها
نرگس جودکی

کولی

نرگس جودکی

قاتل عاشق

نرگس جودکی

ایثار

نرگس جودکی

ناموس

نرگس جودکی

بخش کرونا

نرگس جودکی

خردل

بیشتر
پر بازدیدترین ها
رهاسادات عابدینی

اشک های صورتی

ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

علیرضا امینی

راست گفتم

زینب گلستانی

داستان کوچک

بیشتر
دات نت نیوک فارسی