مرد


مرد
نویسنده : شعله جهانگیری
امتیاز اعضاء : 0
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

مادر در حالیکه کنار تخت پسرش نشسته بود، آرام زمزمه کرد:" خدایا هزار بارشکر که پسرمو از دست آدم‌رباها نجات دادی."
دخترک با دلسوزی به برادر دوقلویش گفت:"
داداش وقتی زدنت،گریه کردی؟"
پسرک گفت:"مرد که گریه نمی‌کنه"

نظرات

ارسال
تازه ها
نرگس جودکی

کولی

نرگس جودکی

قاتل عاشق

نرگس جودکی

ایثار

نرگس جودکی

ناموس

نرگس جودکی

بخش کرونا

نرگس جودکی

خردل

بیشتر
پر بازدیدترین ها
رهاسادات عابدینی

اشک های صورتی

ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

علیرضا امینی

راست گفتم

زینب گلستانی

داستان کوچک

بیشتر
دات نت نیوک فارسی