در داروخانه


در داروخانه
نویسنده : علی پاینده جهرمی
امتیاز اعضاء : 0
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

وارد داروخانه شدم. مرد از قبل پشت پیشخوان ایستاده بود. پولِ داروها را حساب کرد. آمد برود داخلِ بیمارستان که گویی چیزی یادش آمده باشد برگشت. گفت: یه رو بالشی هم می خوام.

مسئول داروخانه رفت سمت قفسه ای و چیزی شبیه پارچۀ سفیدِ بسته بندی شده را آورد.

مرد سریع برگشت سمت بیمارستان. مسئول داروخانه گفت: سه تومن میشه.

تُنِ صدایش پایین بود. مرد با قدم های تند و مضطرب دور می شد.

مسئولِ داروخانه رو به من هر دو دستش را بالا برد. با زبانِ بی زبانی به من اشاره می کرد که بروم دنبالِ مرد. دویدم دنبال مرد. خودش قبل از اینکه بهش برسم در حال برگشتن بود. یک اسکناس ده هزار تومانی و یک اسکناس پنج هزار تومانی را گرفت سمت مسئول داروخانه.

گفت: ببخشید.

مسئول داروخانه فقط اسکناس پنج هزار تومانی را گرفت. مرد بار دیگر سریع دور شد. مسئول داروخانه بار دیگر دست هایش را بالا برد. بار دیگر آرام گفت: آقا بقیه پولتون.

دو اسکناس هزار تومانی را بالا آورد. مرد رفته بود. مسئول داروخانه نگاهی به من کرد. اما دیگر اشاره نکرد که به دنبال مرد بروم. هر دو اسکناس را به جای اولش برگرداند.

نوشته علی پاینده

نظرات

ارسال
تازه ها
نرگس جودکی

کولی

نرگس جودکی

قاتل عاشق

نرگس جودکی

ایثار

نرگس جودکی

ناموس

نرگس جودکی

بخش کرونا

نرگس جودکی

خردل

بیشتر
پر بازدیدترین ها
رهاسادات عابدینی

اشک های صورتی

ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

علیرضا امینی

راست گفتم

زینب گلستانی

داستان کوچک

بیشتر
دات نت نیوک فارسی