تلنگر


تلنگر
نویسنده : اکرم جعفرآبادی
امتیاز اعضاء : 0
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

گوشی موبایل دختر، برای بار چندم به صدا درآمد. مادر سلام نمازش را داد و اعتراض کرد:
«چرا جواب نمی‌دی؟»
«با این دوستم حال نمی‌کنم.»
«یعنی چی؟»
«اون هر‌ موقع جزوه و کمک لازم داشته باشه، یاد من میفته»
مادر سجاده‌اش را جمع کرد:
«مثل خودت که هر موقع گره تو کارت باشه یاد خدا میفتی!»

نظرات

ارسال
تازه ها
مهدیه باقری

افسوس

علی پاینده جهرمی

خرید در جنگ

نرگس جودکی

کولی

نرگس جودکی

قاتل عاشق

نرگس جودکی

ایثار

بیشتر
پر بازدیدترین ها
رهاسادات عابدینی

اشک های صورتی

ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

علیرضا امینی

راست گفتم

زینب گلستانی

داستان کوچک

بیشتر
دات نت نیوک فارسی