شخصی میخواست مرغ مینا را بفروشد
که صاحب مرغ مینا گفت :پرنده ی من حرف میزند خریدار که خانمش هم عاشق مرغ مینا بود و هم اسمش مینا ، تصمیم میگیرد که این مرغ مینا را بخرد و قیمت را پرسید فروشنده اشاره به مرغ مینا کرد واین موقع پرنده شروع به حرف زدن کرد و گفت :مینا ،مینا
خریدار که خیلی از آن پرنده (مرغ مینا )خوشش آمده بود تصمیم گرفت به هر قیمتی بخرد و فروشنده که از نیت خریدار باخبر شده بود قیمت را بسیار گران گفت
و خریدار فورا مرغ مینا را خرید و به منزل برد وقتی به خانه رسید خانمش به در خانه آمد حال خانمش را پرسید و پرنده در جواب گفت مینا ،مینا وبعد چند لحظه اشغال هایی که همسایه کنار در خانه شان گذاشته بود حواسش را پرت کرد و با صدای بلند فریاد زد کدام آشغال ، آشغالهایش را درخانه ماگذاشته؟ مرغ مینا با صدای بلند گفت :مینا ،مینا
مردعصبانی شد وسرش را ازشرم پایین انداخت و از خانمش معذرت خواهی کرد و باخودش گفت :من احمق عجب گولی خوردم که مرغ مینا رو خریدم کاش قبل از خریدن از فروشنده میخواستم که چند کلمه برایم پرنده صحبت کند چون تنها کلمه ای که پرنده بلد بود تنها مینا بود
معظمه جهانشاهی